قال علی (علیه السلام): « إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا کِتابُ اللهِ، وَیَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالاً، عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ » (نهج البلاغه ص۸۸) خطبه پنجاهم نهج البلاغه
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «ابتدای پیدایش فتنه ها و انحرافات فکری، رأی و نظری است که نسنجیده پدید می آید و آرایی است که از سوی افراد نادان اختراع می شود و دارای انحرافاتی است که عده ای از آن تبعیت می کنند…»
همه میدانیم که افکار و نظرات علمی باید در محافل و مراکز علمی مورد بحث، نقد و حلاجی قرار گیرد تا حقیقت مطلب مشخص شود، اما بسیاری از عقاید و افکار بدون بررسی عمیق علمی بیان و عرضه میشود و عدهای نیز دنبالش میافتند، ماجرا و حقیقت وهابیت هم از این قاعده مستثنی نیست.
بنا بر آنچه گذشت دانستیم که اصل عقائد وهابیت به زمانهای خیلی گذشته برمیگردد، اما هر جا از این تفکر ضاله ضد اهل بیت معصومین علیهم السلام صحبتی به میان میاید حتما نام محمد بن عبدالوهاب برده میشود زیرا او مروج اصلی این افکار با نام وهابیت میباشد. لذا در این فرصت میخواهیم با او و افکارش بیشتر آشنا شویم:
مـحـمـدبـن عـبدالوهاب، موسس مسلک وهابیت فردی مغرور و خود بزرگ بین بود مدتی فقه حنبلی را نزد پدرش آمـوخـت و از هـمـان دوران جـوانی آداب و رسوم و بعضی از معتقدات مردم را به استهزا میگرفت آنـان را جـاهـل و مـشـرک مینامید به حدی که با مخالفت پدر و برادرش سلیمان بن عبدالوهاب مـواجـه شـد و بـه همین دلیل عزم سفر به عراق، شام و ایران، نمود و با مذهب و اعتقادات جوامع دیگر نیز آشنا شد و آنها را نیز مورد انکار قرار میداد. همزمان با تحصیل محمد بن عبدالوهاب، در حوزه علمیه بصره، جاسوس معروف انگلیسی «مستر هـمـفـر» نـیـز بـه عـنوان محصل به این مدرسه وارد شد و در پی یافتن فرد مناسبی جهت القای افکار ضد دینی خود برای رسیدن به اهدافش بود.
در بین افرادی که همفر با آنان آشنا شد مـحـمـد بـن عـبدالوهاب جزء طلاب علوم دینی بود که بر خلاف دیگر طلاب عقاید خاصی داشت. هـمـفـر بـا گـذشـت زمـان تـوانـسـت کـامـلا خـود را بـه وی نـزدیـک نـمـایـد، تـا جـایی که ضمن مـتـزلزل کـردن اعـتـقـادات عـبـدالوهـاب نـسـبـت بـه مـسـائل چـون شـرب خـمـر، مـتـعه و.. او را به مسائل جنسی نیز آلوده سازد. او در خاطرات خود مینویسد:
« مـن گـمـشده خود را در محمد بن عبدالوهاب یافتم زیرا او به ضوابط مذهبی پایبند نبود وبه خـاطـر روح غـرور و خـودپـسندی و تنفری که از علمای عصر خود داشت و همچنین در خصوص فهم قـرآن و سـنـت کـه بـه اسـتـقـلال نـظـرش اتـکـا میکرد از بارزترین نقاط ضعفی بود که میتوانستم از این راه ها در او نفوذ کنم» (پیدایش وهابیت و عقاید وهابیان، عزت الله دهقان ص ۴۳)
مـحـمـد بـن عـبـدالوهـاب بـاایـن تـفـکـر کـه بـا تـکـیـه بـر فـقـه حـنـبـلی و دخـل و تـصـرف هـای شـخـصـی خود، قصد اصلاح دین را دارد شعار مبارزه با بدعت و خرافه و بـازگـشت به سنت های اسلامی و خلوص و سادگی اولیه آن به شیوه «سلف صالح » عنوان نـمـود. (البـتـه منظور او از سلف صالح ابن تیمیه بود) محوریت تعالیم او مسئله شرک بود یعنی سعی میکرد از آن به عنوان حربه ای علیه مسلمانان غیر وهابی (کسانی که غیر اعتقاد او را داشـتـنـد) اسـتـفاده کرده تمام اعمال آن ها را شرک آلوده جلوه دهد و بر همین اساس بود که همه مسلمانان را که تابع عقاید «وهابیت » نمیشدند مشرک میخواند در اثر تعالیم او عده ای که حرف های او را تصدیق کرده بودند با جمود وجـزمـیـت ذهـنی و فکری شدید علاوه بر شیعیان، سایرمسلمانان غیر حنبلی و غیر وهابی را مشرک دانسته، ریختن خون آنان را مباح و غارت اموالشان وبه اسارت گرفتن زنان وکودکانشان را جایز دانسته و میدانند.
هـمـفـر بـرای آمـاده سـاخـتـن مـحـمـد بـن عـبـدالوهـاب بـه هـر وسـیـله ای توسل میجست و با بزرگ و دانشمند جلوه دادن او، زمینه ظهور فرقه ای جدید توسط عبدالوهاب را آماده میساخت. او در کتاب خاطراتش مینویسد:
بـسـیـار اهمیت میدادم که در او روح استقلال و بی قیدی، خود پسندی و شک در همه چیز را ایجاد کـنـم و هـمـیـشـه بـه آیـنـده ای درخـشان او را مژده میدادم و دائما روح آتشین و طبع پر انتقادش را ستایش میکردم.( پیدایش وهابیت و عقاید وهابیان، عزت الله دهقان ص ۵۱)
شیخ محمد با درگذشت پدرش در سال (۱۱۵۳) علناً به تبلیغ عقاید خود پرداخت و با کمک پنهانی انگلیس پایه های فرقه وهابیت را در بین بیابانگردهای منطقه «نجد» (شهری است مابین مدینه و اردن) بنیان نهاد. بـا عـلنـی شـدن عـقـایـد وهابیان، تفکرات وهابیت توسط محمد بن عبد الوهاب که در قرن ۱۲ می زیسته ترویج شد. اما این تفکرات توسط ابن تیمیه و ابن قیم که شاگرد ابن تیمیه بود و در قرن هشتم می زیستند ایجاد شده بود. تفکرات ابن تیمیه با توجه به مخالفت گسترده علمای شیعه و مذاهب اهل تسنن رواج پیدا نکرد. تا آنکه حدود ۴ قرن بعد کسی به نام محمد بن عبد الوهاب همان تفکرات را دوباره مطرح نموده و رواج داد.
اولین کسانیکه با تفکرات محمد بن عبد الوهاب به مخالفت پرداختند پدر و برادر ایشان هستند که دارای مذهب حنبلی و از اهل تسنن بودند و سلیمان بن عبد الوهاب که برادر او بود کتابی در رد نظریات وی نوشت. علاوه بر ایندو همه اهل تسنن و تشیع به مخالفت با وی پرداخته و کتابها در این خصوص به رشته تحریر در آوردند.
اما از آنجا که محمد بن عبد الوهاب اهل نجد بود با اجداد آل سعود دست در دست هم دادند که بر بخشهایی از عربستان و بصورت قبیله ای حکومت داشتند. وی با این وعده بآل سعود که مردم منطقه نجد را تحت فرمان ایشان در می آورد قدرت پیدا کرد. با توجه به اینکه هر قومی از مردم یا باید با محمد بن عبد الوهاب بیعت می کرد و یا بعنوان کافر حربی کشته می شد قبایل مختلف نیز با آنها بیعت نموده و تحت سیطره آنها در آمدند. طولی نکشید که کار آنها بالا گرفت و بر بخشهای زیادی از عربستان تسلط یافتند تا آنجا که در سال ۱۴۳۴ هجری قمری آل سعود بر کل عربستان مسلط شده و مذهب رسمی آن کشور را وهابیت اعلام نموند. (تحلیل نو بر عقاید وهابیان، ص ۴۷، نویسنده:محمد حسین ابراهیمی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)