مدیریت در قضاوت، حضرت امام حسن مجتبی (ع)

اهل بیت (ع) در قرآن
بازدید: 17

امام صادق (علیه‌ السلام) فرمودند: در دوران حاکمیت امیر المؤمنین (علیه السلام) مردی را جهت داد خواهی به محضر آن حضرت آوردند.
آن مرد را در خرابه ای یافته بودند در حالی که چاقویی خون آلود در دست داشت و ایستاده بود بالای سر مقتولی که به خون خویش غلتان بود.
حضرت پرسید: ای مرد! در این مورد چه می گویی؟ متهم -که راه گریزی نمی دید- پاسخ داد: ای امیرمومنان! اتهامم را می پذیرم.

امیر المؤمنین (علیه السلام) -که گویی می دانست چه خواهد شد، در ظاهر- دستور داد او را ببرند و قصاص کنند.
در این هنگام مردی با عجله و شتاب خود را نزد حضرت رساند و فریاد زد: او را باز گردانید، به خدا سوگند، او جرمی ندارد. من قاتلم!
امیرمومنان از متهم اول پرسید: چه چیز تو را وادار کرد که اتهام قتل را بپذیری و حال آن که او را نکشته بودی؟

مرد پاسخ داد: وضعیت به گونه ای بود که نمی توانستم کمترین دفاعی از خود کنم. زیرا چند نفر مرا در حالی که کارد خونین در دست داشتم و بالای سر مقتول ایستاده بودم، دیدند و دستگیرم کردند.
من در کنار خرابه مشغول ذبح گوسفند بودم. وقتی آن را سر بریدم، نیاز به قضای حاجت پیدا کردم و داخل خرابه شدم که ناگهان دیدم مردی در خون خود می غلتد.
به شدت ترسیده بودم. در حالی که چاقوی خون آلود در دستم بود، چند نفر وارد شدند و بازداشتم کردند.

حضرت دستور داد هر دو نفر را نزد فرزندش، امام حسن مجتبی (علیه السلام) ببرند و داستان را برای او بیان کنند و حکم الهی را بپرسند.
آن حضرت پس از شنیدن سخنان آنها چنین قضاوت نمود:
قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کارش، گویی بشریت را نجات داده است. خداوند سبحان می فرماید: هرکس انسانی را از مرگ رهایی بخشد چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. بنابراین آن دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت نمایید.

اصول کافی جلد ۷، صفحه ۲۸۹

برچسب ها: امام_حسن, امام_علی, امیر_المومنین, میلاد_امام_حسن
نوشتهٔ بعدی
معاویه امام هدایت یا گمراهی؟
نوشتهٔ پیشین
قیام حضرت مهدی (عج) از دیدگاه مفسر شهیر اهل سنت

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.