قیام امام حسین(علیه السلام) را چگونه میتوان بر اساس قرآن تبیین کرد؟
فلسفه نهضت امام حسین(علیه السلام) را از جهات گوناگون میتوان بررسی کرد. یکی از آنها تبیین فلسفه نهضت آن حضرت، بر اساس آیات قرآن است. در این بررسی قرآنی، چند محور میتواند مطالعه شود:
1. موضع قرآن در برابر ستمگران و سرکشان
2. وظیفهای که قرآن در این زمینه بر دوش مسلمانان متعهد قرار داده است
3. شیوه رفتار و رویارویی با سرکشان و ستمکاران
4. نتایج برخورد میان حق و باطل
با توجه به اختصار در چنین نوشتارهایی، دراین پاسخ، تنها به برخی از عللی که خود حضرت بیان کرده و در قرآن نیز به آنها تصریح شده است، اشاره میکنیم:
۱. بلند کردن نام خدا و یاری دین او
جهاد، برای جلب خشنودی پروردگار، برقرار ساختن عدالت اجتماعی، حمایت از کسانی که در معرض فریب و گمراهی قرار گرفتهاند، برچیدن بساط شرک و بتپرستی از محیط جامعه انسانی و اجرای دستورهای خداوند، جایز، بلکه واجباست:
(وَقاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِـینَ).[۱]
با آنان بجنگید تا دیگر فتنهای نباشد و دین مخصوصِ خدا شود. پس اگر دستبرداشتند، تجاوز جز بر ستمگران روا نیست.
امام حسین(علیه السلام) درباره علت قیام خود میفرماید:
و من با کفایتترین فرد برای یاری دین خدایم و این که شریعت او را عزیز کنم و در راهخدا جهاد کنم تا نام خدا بلند و پرآوازه باشد.
۲. اصلاح امت به وسیله امر به معروف و نهی از منکر
در اسلام، به همان اندازه که از فساد، انتقاد و با آن مقابله شده است، به اصلاح سفارش و تأکید شده است. قرآن، تنها ایمان و تقوای درونی را کافی نمیداند، بلکه حرکت در راه او و تلاش برای هدایت جامعه را نیز ضروری میشمارد. قرآن کریم، بهترین امت بودن را به انجام دادن امر به معروف و نهی از منکر مشروط کرده است:
(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّه أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ).[۳]
امر به معروف و نهی از منکر وظیفه تمام انبیا در طول تاریخ بوده است.
امام حسین(علیه السلام) درباره علت قیام خود میفرماید:
مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد! من بنا دارم [هر چند با ریخته شدن خونم باشد]امر به معروف و نهی از منکر کنم.
در جملهای دیگر، آن حضرت، به برادرش محمد بن حنفیه میفرماید:
من برای فساد، طغیان و ظلم قیام نکردم، بلکه تنها برای اصلاح امت جدم قیام کردم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر و به روش پیامبر و علی(علیه السلام)عمل کنم.[۵]
۳. فسق یزید و فساد دستگاه حکومتی
نخستین شرط حاکم اسلامی، عمل کردن به قوانین الهی است:
(إِنّا أَنْزَلْنآ إِلَیْکَ الکِتابَ بِالحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ وَلا تَکُنْ لِلْخائِنِـینَ خَصِـیماً).[۶]
ما این کتاب را به حق، بر تو نازل کردیم تا میان مردم به [موجب]آنچه خدا به تو آموخته، داوری کنی و زنهار! جانبدار خیانتکاران مباش.
از دیگر شرایط، اطاعت آحاد ملت، به ویژه کارگزاران حکومت اسلامی، از فرمانهای خداوند است. در آیات متعددی، از حکومتهایی که در آنها غیر خدا اطاعت میشود، به شدت نکوهش شده است; مانند:
(وَتِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُو وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبّارعَنِید).[۷]
و این قوم[ عاد] بود که آیات پروردگارشان را انکار و فرستادگانش را نافرمانی کردند و به فرمان هر زورگوی ستیزهجویی رفتند.
طبق فرمایشهای امام حسین(علیه السلام)، یزید و حکومت او هیچ یک از شرایط حکومت و رهبری اسلام را نداشت. حضرت در اینباره میفرماید:
یزید مردی فاسق است، قاتل افراد بی گناه است، شراب مینوشد. این مردم، ملزم به اطاعت از شیطان شدهاند و اطاعت خدا را ترک کرده، فساد را در زمین آشکار کردهاند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردهاند.[۸]
۴. واجب بودن قیام علیه سلطان ستمگر
در آیات قرآن، از تکیه و اعتماد بر ظالمان نهی شده است:
(وَلاتَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّـکُمُ النّارُ وَما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لاتُنْصَرُونَ).[۹]
به کسانی که ستم کردهاند، متمایل نشوید که آتش [دوزخ] به شما میرسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام، یاری نخواهید شد.
امام حسین(علیه السلام) نیز یکی از دلایل خود را وجوب قیام علیه سلطان ستمگر دانسته، میفرماید:
هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، عهد الهی را نادیده گرفته، باروش پیامبر(صلی الله علیه وآله) مخالفت و در میان مردم، به ظلم و گناه عمل میکند و علیهاو سخنی نگوید و شورشی نکند، بر خدا لازم است که او را به جایگاه خود [جهنم] ببرد.[۱۰]
آیا حرکت امام حسین(علیه السلام) و ورود ایشان به کربلا با این که میدانست کوفیان از او حمایت نمیکنند، با آیه (وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَهِ) سازگار است؟
این پرسش، از دیر زمان در محافل علمی مطرح بوده، پاسخهای متعددی را به خود دیده است. عدهای برای فرار از پیامدهای این فرض که ایشان از شهادت خویش با خبر بود، آن را انکار کردهاند; اما عدهای دیگر، با تأکید بر آن، به این پرسش پاسخ دادهاند.
ما بر مبنای دیدگاه دوم، بحث را پی میگیریم. طبق این مبنا چند پاسخ به این پرسش میتوان داد که تنها به دو پاسخ اشاره میکنیم:
۱. هر چند آیه (وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَهِ) درباره ترک انفاق در جهاد نازل شده است، اما مفهوم گستردهای دارد که موارد بسیاری را شامل میشود; از جمله، این که انسان حق ندارد از جادههای خطرناک، بدون پیشبینیهای لازم بگذرد یا غذایی که به احتمال قوی آلوده به سم است، تناول کند و یا حتی در میدان جهاد، بدون نقشه و برنامهریزی وارد عمل بشود.
بدیهی است که این گستردگی مفهوم، هر گونه جهاد ابتدایی و به خطر انداختن را در بر نمیگیرد;[۱۱] زیرا که واداشتن نفس به هلاکت، مربوط به جایی است که هدفی بالاتر از جان در خطر نباشد وگرنه، باید جان را فدای حفظ آن کرد; چنان که حضرت علی(علیه السلام) جان خویش را در «لیله المبیت» برای حفظ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به خطر انداخت.
اقدام به جهاد امام حسین(علیه السلام) نیز چون برای حفظ شریعت بود ـ که وظیفه امام است ـ «تهلکه» و اقدام به خودکشی نیست. خلاصه، طرح این شبهه، حاکی از ناآگاهی از احکام ابتدایی امر به معروف و نهی از منکر است و مطرح کننده آن، از مرحله اقدام به نهی از منکر، در جایی که خطر متوجه اساس دین یا ضروریات دینی باشد، غافل یا بیخبر است.
آن که مردن پیش چشمش تهلکه است***نهی «لا تلقوا» بگیرد او به دست
و آن که مردن شد مر او را فتح باب***«سارعوا» آمد مر او را خطاب
۲. هر کس که به امر خدا در کنار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) یا به فرمان او به جهاد برخیزد و بهشهادت برسد، در زمره مدافعان اسلام بوده، اقدام به جهادش، تهلکه و خودکشی بهحساب نمیآید.
اگر خروج امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان به امر خدا و رسولش صورت گرفته باشد و جهاد آن حضرت، در پی همان اهدافی باشد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دنبال میکرد، اقدام حضرت، تهلکه و خودکشی نخواهد بود.
اثبات این مطلب، با اهدافی که امام حسین(علیه السلام) از جهاد داشته است و روایاتی که در آنها پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و خود آن حضرت، از آگاهانه بودن انتخابش خبر دادهاند، با توضیحاتی که در ذیل خواهد آمد، کار چندان دشواری نیست:
۱. به طور کلی، در آیاتی از قرآن[۱۲] و در احادیث متواتر نبوی، جهاد علیه ستم و تجاوز و فساد در زمین، امری ضروری و واجب دانسته شده است;زیرا جهاد، فریضهای است که بقای اسلام، حیات دین، رشد ایمان، استقرار امنیت، ابقای نظام الهی و مصونیت حق، عدل، آزادی و شرف به آن بستگی تمام دارد.
روشن است که فلسفه نهضت امام حسین(علیه السلام) چیزی جز احیای همه ارزشهای انسانی و مفاهیم والای دینی نبود.
۲. روایات متعددی وجود دارد که از شهادت آن حضرت خبر دادهاند; از جمله، از قول انس بن حارث (کسی که حضرت را همراهی کرد تا شهید شد) از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل شده است:
فرزندم حسین(علیه السلام) در سرزمین کربلا به شهادت خواهد رسید. هر کس او را در یابد، باید او را نصرت و یاری دهد.[۱۳]
بنابراین، هر کس امام حسین(علیه السلام) را یاری نکرده باشد، به یقین، با خدا و پیامبرش به جنگ و مخالفت برخاسته است:
(أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهو مَنْ یُحادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُو فَأَنَّ لَهُو نارَ جَـهَـنَّمَ خالِداً فِـیها ذلِکَ الخِزْی العَظِـیمُ).[۱۴]
۳. وقتی امام حسین(علیه السلام) با حُر ویاران او روبهرو شد، فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمودهاست:
هر کس حاکم و پادشاه ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال و پیمان و تعهد الهی را شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت میورزد و در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز و ستم رفتار میکند، هیچ گونه تغییر و تحولی نیابد و بیتوجه باشد و با سخن و عمل خود، به او اعتراض نکند، حق خدا است که او را به سزای سکوت و بیتوجهیاش برساند و او را وارد دوزخ کند.[۱۵]
آیا سزاوار است که امام حسین(علیه السلام) این سخن را از پیامبر روایت کند و خود به آن عمل نکند.
۴. سخنان و رفتار امام حسین(علیه السلام) از همان آغاز حرکت، حاکی از آن بود که ایشان آگاهانه این حرکت را انتخاب کرده است و کاملا مطمئن بود که حرکتش به فرمان خدا و رسول او است.
شیخ مفید در ارشاد نقل میکند:
پیرمردی از بنی عکرمه، به امام عرض کرد: کجا میروید؟ حضرت فرمود: کوفه.پیرمرد گفت: سوگند به خدا! منصرف شوید. شمشیرهای آماده، علیه شما است و همه افرادی که برای شما نامه نوشتند، در اینباره اتفاق نظر دارند…. بنابراین،گمان نمیکنم رفتن به کوفه، به صلاح شما باشد. حضرت پاسخ داد: ای بنده خدا!همه چیز را آگاهم و هیچ چیز از من پوشیده نیست و خداوند مغلوب اراده بنده خود نمیشود. سوگند به خدا! اینان مرا نخواستند، مگر آن که قطعه خونی که در شکم من است، بیرون آورند; اما خداوند کسانی را بر آنان مسلط خواهد ساخت که ذلیلترین ملتها باشند.[۱۶]
[۱]. بقره (۲) آیه ۱۹۳.
[۳]. آل عمران (۳) آیه ۱۱۰.
[۵]. مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۸۹.
[۶]. نساء (۴) آیه ۱۰۵.
[۷]. هود (۱۱) آیه ۵۹.
[۸]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.
[۹]. هود (۱۱) آیه ۱۱۳.
[۱۰]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱ (ر.ک: آموزههای تربیتی عاشورا، درسها و عبرتها).
[۱۱]. جامع المقاصد، ج ۳، ص ۴۶۷; ریاض المسائل، ج ۱، ص ۴۸۷.
[۱۲]. توبه (۹) آیه ۲۹.
[۱۳]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۷.
[۱۴]. توبه (۹) آیه ۶۳.
[۱۵]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.
[۱۶]. ارشاد، ج ۲، ص ۷۶; (ر.ک: الحسین و القرآن; حماسه حسینی، ج ۳; شهید آگاه).