روزى فضال بن حسن کوفی، ابوحنیفه (امام فرقه حنفی) را دید که گروهى اطرافش را گرفته بودند. او داشت از فتواها و حدیثهاى خود براى آنها نقل می کرد و آنان می نوشتند.
فضال به دوست خود گفت: بخدا قسم از اینجا رد نمیشوم تا ابو حنیفه را شرمنده کنم.
دوستش گفت: ابو حنیفه کسى است که نمیتوان بر او چیره شد و آدم را مغلوب میکند.
نزدیک ابو حنیفه رفته سلام کرد او جواب داد اطرافیانش نیز جواب سلام را دادند.
گفت: یا ابو حنیفه من برادرى دارم میگوید بهترین مردم بعد از پیغمبر على بن ابى طالب است، من میگویم نه ابابکر است، بعد از او عمر، شما چه میگوئید؟
ابوحنیفه مدتى سر بزیر انداخت آنگاه سر برداشته گفت در مقام آن دو همین بس که هر دو در خانه پیغمبر کنار قبر او دفن شده اند. دلیلى واضحتر از این میخواهى؟
گفت: من به برادرم همین حرف را زدم او گفت: اگر آن خانه مال پیغمبر بوده اینها در آنجا دفن شده اند ستم بر پیغمبر روا داشته که در خانه شخصى او دفن شده اند، و اگر مال ابا بکر و عمر بوده به پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بخشیده اند، باز کار خوبى نکرده، خانه اى را که به پیغمبر بخشیده اند دو مرتبه از بخشیدن خود برگشته اند و در آن تصرف کرده اند.
ابو حنیفه سر به زیر انداخت بعد گفت: نه تنها مال پیغمبر بود و نه مال آن دو ولى از جهت سهم دختران خود عایشه و حفصه در آنجا دفن شدند.
فضال گفت: من همین حرف را به او زدم در جواب من گفت: تو خودت میدانى وقتى پیامبر اکرم از دنیا رفت نه زن داشت به هر زنى یک نهم از یک هشتم میرسد (یعنى یک هفتاد و دوم) خانه پیغمبر را اگر به این مقدار تقسیم کنیم سهم هر زنى یک وجب در یک وجب بیشتر نمی شود چطورى شده که این دو نفر در بیشتر از این مقدار تصرف کرده اند!
از آن گذشته چطور شد که عایشه و حفصه از پیغمبر ارث بردند ولى فاطمه دختر پیامبر اکرم ارث نبرد!
ابو حنیفه فریاد زد: این مرد را از من دور کنید که خودش یک رافضى خبیث است!
احتجاج طبرسى ص ۲۰۵